مليناي من و اميد

ملینای یک ماهه

  فرشته کوچولوی خونه ما یک ماهه شد. با بابا امید و آوینا جون یه تولد کوچولو واسش گرفتیم و یه عالمه عکس. خدا رو شکر گریه هاش نسبت به روزای اول خیلی کم شده.. دختر آروم و خوبیه و اصلا مامی رو اذیت نمیکنه قربونش برم. دختر نازم توجهش به محیط اطراف خیلی بیشتر شده. وقتی باهاش حرف میزنیم و یا چیزی رو نشونش میدیم چشمای کوچولوشو خیلی باز می کنه و با دقت نگاه میکنه. با لالایی هام آروم میشه. شاید دلیلش این باشه که وقتی باردار بودم واسه آوینا هر شب می خوندم و واسش آشناست. خوشکل مامان عکسای تو اتاق خوابمونو خیلی دوست داره. مخصوصا تابلوی عکس عروسیمون خیلی توجهشو جلب می کنه. خیلی موقع ها نگاش می کنه.   *******************...
24 بهمن 1392

بازم عکس

ملینای 4 روزه :   ملینای 5 روزه :     ملینای 6 روزه :   ملینای 7 روزه :       ملینای 9 روزه :   ملینای 13    روزه :             ملینای 16 روزه :   ملینای17 روزه :   ملینای 22 روزه :     ...
21 بهمن 1392

ملینای نازم به دنیا اومد.

خدای مهربون به فرشته ها دستور داد که یه دختر ناز رو ساعت 09:53 روز سه شنبه 24 دی ماه بندازن تو بغل مامانش. خدا جونم خیلی خیلی دوستت دارم و بی نهایتتتتتتتتتتتت ازت ممنونم.  وزن : 3810 قد : 50 دور سر : 35.5 لحظاتی قبل از تولد کنار بیمارستان :  اولین لحظات بعد از تولد :              کیکی که همکارام واسش اوردن :     اولین روز اومدن به خونه :      اولین حمام :       &nbs...
1 بهمن 1392
1